خوشا خزان و رعد و برقش که دلدادگان را از خواب بیدار می سازد

تا ترسان و لرزان یکدیگر را سخت در آغوش فشارند و شوق و لذت

عشق را دو چندان بیابند همه چیز را رها میکنم تا شادی غم را احساس کنم


http://www.angelzone.org/PrivateThoughts.gif 


 

یا لطیف

اکنون که قلم به دست گرفته و می خواهم شاهین اندیشه ام را بر روی زیبایی های  طبیعت به پرواز در آورم می خواهم این قلب کوچک مالامال از محبت رابا شمشیر عشق

بشکافم و قطره خونی بعنوان سلام تقدیم کنم.

سلامی که از اعماق قلبم،سراسر وجودم ولحظه لحظه عمرم بسوی تو ای زیبای مهربان به پرواز درمی آید.

هنگامی که اشک می ریزم تو را در اشکانم میبینم،اشکهایم را پاک میکنم تا کسی تو را نبیند.

وقتیکه امواج متلاطم دریای بیکران زندگی ،زورقهای کوچک وجودمان را جدا افکند و خشم

طوفان سرنوشت ما را از هم جدا کند،باز هم به یادت خواهم بود.

وقتیکه دستانم گرمی دستانت را احساس نکند باز هم به یادت خواهم بود.

وقتیکه صدای تو پرده های گوشهایم را نوازش ندهد باز هم به یادت خواهم بود.

وقتیکه چشم به دیدن تو روشن نگردد باز هم به یادت خواهم بود.

کوه با نخستین سنگ آغاز می شود و انسان زندگی خود را با نخستین درد آغاز می کندو من

زندگیم را با نخستین نگاه تو آغاز کردم یادت را در یکی از گلبرگهای خاطره ام به ثبت

می رسانم وبدان که هرگز فراموشت نخواهم کرد.

زیبایی گل یک روز است اما تو همیشه زیبایی

تا روی تو نبینم جان سوگوار باشد                              تا پیش تو نمیرم جانم نگیرد آرام

تا بوی تو نیاید دل بی قرار باشد





http://www.angelzone.org/Prayer.gif




 

bloodrose.gif (59773 bytes)
                         عشق                                

عشق ! بخش نخست کتاب بی وفائی

حقیقی ترین حقیقتها عشق است

عشق آغاز اضطراب است

عشق چاشنی حیاتست

عشق معمائیست بی جواب

عشق یعنی دوست داشتن ونرسیدن

عشق چراغ راه زندگی است

عشق بلائست که همه خواستار آنند

اما عشق ! آتشی است که با چند قطره اشک خاموش می شود!

معشوقی را که چشم انتخاب کند;چه بسا که محبوب دل نشود ;اما

آنرا که دل پسندد بی گمان نور چشم خواهد شد!

 

عشق یعنی دل را به دست تو سپردن

عشق یعنی غصه دنیا رو نخوردن
عشق یعنی تو باغ اون چشمهای سیات
دل رو تا چشمه سار مهربونی بردن

قاصدک آرزوهای من تویی تو
عشق پر از مهر و وفای من تویی تو
بیا تا با هم دیگه زندگی رو اغاز کنیم
دو تا کبوتر بشیم و رو ابرها پرواز کنیم

عشق تو توی قلبمه
اسم تو روی لبهام
خاطره ای بهتر از این
تو دنیا من نمیخواهم
!

تقدیم به یار غریب

******************************************

جدائی عشاق

برایم نامه منویس. نمیدانی چقدر افسرده ام و چطوری آرزوی نیستی می کنم.

بهار و تابستان زیبا بی تو برای من چون چراغ بی نور است حالا دیگر بازوان خود را فرو بسته ام ،زیرا نتوانستم ترا در این بازوان بفشارم . امروز اگر دست بدل من زنی مثل انست که دست به گوری خاموش زده باشی.

برایم نامه منویس1 بگذار من و تو جز مرگ دل خبری بهم ندهیم .

اگر میخواهی بدانی چقدر ترا دوست داشتم ،از خدا و از خودت بپرس .

اگر در خاموشی دل خود صدایی را بشنوی که از عشق سخن می گوید،مثل آنست که بی آنکه به آسمان رفته باشی ،ندای آسمان را بشنوی.

برایم نامه منویس! من از نامه ی تو می ترسم . از حافظه ی خودم نیز می ترسم زیرا یاد صدای تو چنان در دل من مانده است که گاه و بیگاه آوای ترا در کنار خود می شنوم . برای خدا آب زلال را به تشنه ای که حق نوشیدن آنرا ندارد ، نشان مده.

برایم نامه منویس زیرا نوشته ی محبوب، تصویر زنده است

برایم نامه منویس ان دو کلامی را که دیگر جرأت خواندنشان را  ندارم برایم منویس. زیرا صدای تو آنها را بگوش دل من میرساند و چهره ی تو از خلال لبخند شیرینت در برابر من می درخشد.

رایم نامه منویس زیرا چنین می پندارم که بوسه ای سوزان دو لب تو ،این دو کلام را بر لوح دلم نقش می زند.

برایم نامه منویس............................

********************************************

 غربت

 

قدم میگذاری روزی توی سرزمین بی یار

                                       غریبی و بی کسی میاد سراغت چه توی خواب وبیدار

اتفاق خیلی کوچولو واست پیش میاد به ندرت

                                           که یه نفر بیاد غصه هات رو بخره توی این غربت

وقتی که تنها و خسته میروی از زیر بارون

                                        چتر نگاهش محافظت باشه تا رد بشی از زیر ناودون

توی این غربت یه نفر اینجا تنها و اسیره

                                           اگه به چشمهاش نگاه کنی میبینی که خسته اما دلیره

اگه چه جسمش سرده مثل رفتن توی خواب

                                             اما نگاهش گرما بخشه مثل خواندن یک شعر ناب

میتوانی ضربان قلبش رو بشماری با هر نفسهاش

                                             چند لحظه ای اندیشه کنی در رفت و آمد قدمهاش

اون میتونه با یک نگاهش غربت قشنگ چشمهات رو ناز کنه

                                        روح سرگردان و لبهای بسته رو با یک حرف باز کنه

باورت نمیشه توی غربت دزدید دلت رو اون غریبه

                                              اما هنوزم تو فکر میکنی که نگاهش پر از فریبه

 

 

 وقتی میایی توی صحرا راستی قیامت میشه
دشته به این بزرگی غرق حسادت میشه
هرجا قدم میزاری هزار تا دل اسیره
شقایق از خجالت سرشو پایین میگیره
یاسمن ها از عطرت انگار که گیجه گیجند
اقاقی ها میدونند  پیش تو هیچه هیچند

میگردم همه شهر رو خونه به خونه
میبوسمت هزار بار دونه به دونه
میخونم واسه ی اسمت عاشقونه
شده ورده زبونم پونه پونه
آی پونه پونه پونه
آی پونه پونه پونه

با گیسوهای چین چین خرمن روی دوشت
کاشکی بودم بجای گوشواره های گوشت
دشت و پریشون نکن با ناز چشم مستت
راستی که خوش به حال النگوهای دستت
وقتی که شب سیاهه ستاره توی راهه
به چشمه ها نگاه کن ببین عکس دو ماهه

میگردم همه شهر رو خونه به خونه
میبوسمت هزار بار دونه به دونه
میخونم واسه ی اسمت عاشقونه
شده ورده زبونم پونه پونه
آی پونه پونه پونه
آی پونه پونه پونه

مروارید به گردن تو  می درخشه چون تن تو
مثل مرمر بدن تو خوش به حال پیرهن تو
شاخه دل شکوفه داره حوس بوسیدن تو
عاشق خندیدن تو می شکفه از دیدن تو

آی پونه پونه پونه
آی پونه پونه پونه

عشق چیست ؟

عشقی چیزی هست که تا وقتی از دستش ندادی نمیفهمی چه بوده ! در واقع ارزش هر چیزی رو موقعی میدونی که دیگه از دستش دادی . دیگه حالا هر چی میخوای غصه بخور . فقط کافیست غرور را زیر پا بگذاری . با دیگران مهربان باش . غمگین نباش . از هیچ کسی تو کم نیستی . اگه یه نفر تو رو نمیخواد یه نفر دیگه هست که میخواد حتی جونش رو فدات کنه . دقیق بین باش . زود قضاوت نکن . هیچکس نمیگه تو عیب و ایراد داری . این خودت هستی که به خودت تلقین میکنی . اگه تو یه بدی هم داشته باشی میتوانی با خوبیهات این رو بپوشونی . کاری نکن که این بدی خوبیهای دیگرت رو هم ازت بگیره . این حکمت خداست . به پاهات قفل و زنجیره زده . تو باید با این پاها راه بروی . حتما هم درد و رنج و سختی همراهته . میدونی حالا عشق چیه ؟ همین رنج و سختی رو تحمل کردن . خلاصه عشق یعنی غصه ی دنیا رو نخوردن .