نمی دانم تا کی باید این ذهن خسته را با خود به جاده های احتمالی یکی شدن بکشانم ؟ یکی شدن به تنهایی ؟ مگر می شود درون خود گم شد ؟ دشنامم می دهی ! آنگاه که می گویی شاد باش ! شادی چگونه رنگی است در دنیای استقلال تو ؟ همیشه من از حیرت گفتم و تو از باطن ملس !
امشب اندیشه من دستخوش طوفانی شده است سراسیمه ! مهتاب من !
آزادی برای من رویای کودکیست و به هر کجا که می نگرم ردپایی از چشم خوشرنگ صادق تو ذهن هراسان مرا همراهی می کند ؛ مبادا خطا کنی! خودت باش !
من نفهمیدم این خود کیست ....... و اکنون که با سربلندی به این احساس نائل آمدم که « بازنده منم » هیچ هراس نمی کنم که بگویم دلم برای تو تنگ است .
اما چه سود ؟ بارانک من ! سکوت تو با دوام ترین باران عمر من است ....!
دل من تنهاترین تمسخر طبیعت شده است
چرا چشم خود را بسته ای خالق من ؟! نگاه کن ! ببین دستهای من چه تهی شده اند ! در پرتگاه حیرت و سؤال مرا واگذاشتی ! همین یک پرش را همراهیم کن ! نیازمند معجزه ام هم اکنون که از سرزمین سرگردانی می آیم ....
سکوت تو چه معنا می دهد ؟ وامانده ام ، رحم کن !
به قله نزدیک می شوم همراهان ! اوج یک زن را تجربه می کنم ، همچنانکه روزهای زندگی من خفیف و آرام به گذر تقویم می خندند و زیر پوست شمارگان عمرم می لغزند . لحظه به لحظه شتاب ثانیه های پرطپش را چون قلب تیز خود حس می کنم ، چکه ... چکه ...
ببین! این من بودم لبریز از احساس ! برای عشق ورزیدن تو خلقم کرده ای نه برای جنون ! پس چرا به ایستگاه آخرم نمی رسانی ؟ باید از قله گذشت ....
حال یک شورشی وجود مرا فراگرفته است . اگر دشمن را شناخته باشم ، یاغی می شوم . اسلحه گرم ...، خون سرخ ...، قلب من آماده بیرون جهیدن است .... ! تا عدد سی چیز زیادی نمانده است ........
بنام او که هستی ام از اوست
****************************
تقدیم به یار غریب
بزن رفیق که با ناله سه تار بگیریم
به سوز و ساز تو چون ابر نو بهار بگریم
بزن رفیق که در روزگار یار ندیدم
زیار شکوه کنم یا ز روزگار بگریم
بزن که سوز غمی شعله می کشد به دل من
بزن که همره ساز تو زار زار بگریم
به مویه تو بنازم ز نسیم شور بر آور
مگر ز رنج اسیری در این حصار بگیریم
خوشا دمی که به جانسوزی نوای سه تارت
به خلوتی بخزم در شبان تار بگریم
بهار شد که به صحرا و کوه از غم غربت
چو رود ناله بر آرم چو آبشار بگریم
به اشک خویش رخ لاله را بشویم و در دل
به یاد مردم دلتنگ داغدار بگریم
گهی به نغمه چو مرغ سحر به باغ بنالم
گهی به زمزمه در پرده سه تار بگریم
زمکر خصم بنالم کجاست ساز موافق
که با تو ای مخالف زجور یار بگریم
بیاد فرقت یاران و اشک سرخ بهاران
هزار بار بزن تا هزار بار بــگریــــــم
غم غروب نشست بر روحم.....بمان ستاره که بی تو شب میمیرد
میان برکه ی عشق منتظرم.....برای شهر دلم انتظار میمیرد
دلم مثل شقایق غم دارد.....وجودم ابی و بارانی ست
چگونه بی تو بمانم بهانه ام.....دلم هنوز در دلت زندانی ست
بدان که قصه ی عشقم دور از هوس است.....بیا و قصه ام را دوباره باور کن
بیا و به جای هجرت و اندوه و بی قراری.....بیا و از سر لطف عشقم را باور کن
دلم برای نگاهت بهانه می گیرد.....دلم پائیز و بارانی ست
گرچه قدرم را ندانستی.....اما من همیشه به یادتم
اکنون که در کنارم نیستی.....در هاله ای از انتظار مانده ام
قسم به واژه ی مقدس عشق.....قسم با بارش شمع وجود انسان
قسم به پروردگار یکتا.....بمان در کنارم
بی تو من خواهم مرد
بدون تو گل و گلدان غریب خواهد شد.....بدون تو تپش قلب من بی معناست
بدون تو تنم در تب عشق خواهد سوخت.....بدون تو عشق در دلم بی معناست
بمان که همیشه با تو زندگی معنا دارد.....بدان اگر بروی کار چشمانم
شکوه و اشک و شکستن و زاریست.....میان قطرات اشکم بلوری از عشق است
بدون تو دلم زرد خواهد شد.....تمام هستی این جا فدای شهر چشمانت
غم نبودن تو در کنار من طاقت فرسا ست.....حضورت در کنار من چه زیباست
بدون تو قلبو کویر است.....بمان که بی تو نسیم غمناک است
بگو عشقم همیشه در کنارم خواهی ماند.....بگو که قلب لبریز از انتظار است
قسم به ایزد یکتا.....بدون تو میمیرم!
در دلم ارزوی امدنت می میرد
رفته ای اینک...
اما!...
ایا باز خواهی گشت؟
چه تمنای محالی
خنده ام می گیرد
به نام او که عشق آفرین است ومهربانترین
سلام دوستان عزیز
گفتم از زندگی خستم
گفتی که دل به تو بستم
گفتی که با تو زنده هستم
گفتم این همش یه خوابه
یا که شاید یه سرابه
********
رفتی و تنهام گذاشتی
روی قلبم پا گذاشتی
رفتی با یه غریبه
به من اعتنا نکردی
گفتی عشقت اهنین رفتی و وفا نکردی
********
گفتی از دوریت می میرم من به عشقت اسیرم
گفتم از عشقت می ترسم نا امیدو دلشکستم
*********
میدونم وفا نکردم به تو اعتنا نکردم
میدونم دلت شکستس از تموم دنیا خستس
میدونم تنهات گذاشتم روی قلبت پا گذاشتم
میدونم دلت شکستس از تموم دنیا خستس
یه روز میام پشیمو به سراغ تو و عشقم
می بینم عشقی نمونده زیر خاک هر چی داشتم
گفتم از زندگی خستم
گفتی که دل به تو بستم
گفتی که با تو زنده هستم
گفتم این همش یه خوابه
یا که شاید یه سرابه
********
رفتی و تنهام گذاشتی
روی قلبم پا گذاشتی
رفتی با یه غریبه
به من اعتنا نکردی
گفتی عشقت اهنین رفتی و وفا نکردی
********
گفتی از دوریت می میرم من به عشقت اسیرم
گفتم از عشقت می ترسم نا امیدو دلشکستم
*********
میدونم وفا نکردم به تو اعتنا نکردم
میدونم دلت شکستس از تموم دنیا خستس
میدونم تنهات گذاشتم روی قلبت پا گذاشتم
میدونم دلت شکستس از تموم دنیا خستس
یه روز میام پشیمو به سراغ تو و عشقم
می بینم عشقی نمونده زیر خاک هر چی داشتم
گفتم از زندگی خستم
گفتی که دل به تو بستم
گفتی که با تو زنده هستم
گفتم این همش یه خوابه
یا که شاید یه سرابه
********
رفتی و تنهام گذاشتی
روی قلبم پا گذاشتی
رفتی با یه غریبه
به من اعتنا نکردی
گفتی عشقت اهنین رفتی و وفا نکردی
********
گفتی از دوریت می میرم من به عشقت اسیرم
گفتم از عشقت می ترسم نا امیدو دلشکستم
*********
میدونم وفا نکردم به تو اعتنا نکردم
میدونم دلت شکستس از تموم دنیا خستس
میدونم تنهات گذاشتم روی قلبت پا گذاشتم
میدونم دلت شکستس از تموم دنیا خستس
یه روز میام پشیمو به سراغ تو و عشقم
می بینم عشقی نمونده زیر خاک هر چی داشتم
****
***
***
***
***
*
راستی تا حالا شده یه روز را با دعا شروع کنیدوببینید که ناخودآگاه چه انرژی مثبتی دریافت میکنیدو
تحولی که روی اطرافتان رخ میدهد.من خودم بارها این امر را امتحان کردم و تاثیر عمیقی که در خودم و اطرافم بوجود امده را حس کردم.
به گفتهءجبران خلیل جبران:(شما به هنگام سختی ونیاز دعا می کنید کاشکی در عین
عافیت ودر روزهای فراوانی هم دعا می کردید.)
ازاین به بعد می خواهم آخر مطالبی که براتون می فرستم هر بار یک دعا بیرم.
خوشحال می شوم اگر نظرتان را راجع به این امر بگید.
جسم من دشتی است...
که بذر نیکی در آن می کارم
وبانام تو آنرا آبیاری می کنم
تا گل عطر آگین حضورت در قلبم بروید.
با آرزوی روزای خوب و سر شار از شادی برای همه دوستان