عاشقم

        عاشق خندیدن اطلسی ها

                      عاشق تکرار دلواپسی ها

عاشق شکستن سکوت دریایی تو

                             عاشق رقص طلوع الفاظ

در سراشیبی رُزهای لبت

که شکفتن گه امال من است!

کارها عشق است و ما را بهر ان اورده اند

هر کسی را بهر کاری در جهان اورده اند

عاشقان را عشق ،گر چون شمع میسوزد رواست

تا چرا ،سوز نهان را بر زبان اورده اند؟

********************************************

 زیبای من

من تمام حالاتت را ، شبهایت را ، روزهایت را ، خنده ها و گریه هایت را و تو را با تمام هستی می ستایم.

ای حیران خستگیها:

اگر چه دوری...  اما تو را در افکارم به آغوش می کشم و هستی ام را فدایت می کنم.

ای ستایش کننده ی خالق هستی من!

من نیز خالق هستی تو را می ستایم. تو در روز خورشید قلب منی و درشب ستاره ی امیدم هستی .

 مرا دریاب که باورت کرده ام و بخوان تا با طنین صدای دلنشینت خوشبختی را در کنارم حس کنم.

مر ا به در گاهت میهمان کن.

**********************************************

 

 

 

تو مثل چشم دریا عاشقی و پاک و بارانی

و من یک تکّه از دریاولی نمناک و بارانی

 

تورا جان همانی که جدایت کرد از چشمم

همین امشب بیا در کلبه سردم به مهمانی

 

عجب روز قشنگی بود روز آشناییمان

چه شد حالا که از آن انتخاب خود پشیمانی

 

تمام شمعدانیها برایت اشک می ریزند

دلت آمد دل گلهای باغم را بلرزانی؟

 

وعادت درد سنگینیست وقتی اوج می گیرد

به من عادت نکردی،طعم حرفم را نمی دانی

 

تماشا میکنم این قصه را زیبای من امّا

خدا را خوش نمی آمد که این دل را بسوزانی

 

 

من دلم سخت گرفته است از این مهمان خانه مهمان کش روزش تاریک

تقدیم به تمامی عزیزانم به خاطر حمایت صمیمانه و لطف سرشارش:

خواب ها نقاب از چهره بر می دارند

تا تمنا ها را بنمایند

لحظه ها امــا

شناور در سایه های آب

در خواب و بیداری

با رود می روند

بر ماه مانده بر رود

خش می اندازند

در خویش می خزند و فرو می غلتند

در هاله های ماه

گم می گردند

ماه اما

با نگاه "تـــو" می خواند

با رود نمی رود

با لحظه و زمان نمی گذرد

در جانم می ماند.....

خواب ها

با نگاه "تــــــو" در جانم می تابند

وقتی نقاب از چهره بر میدارند...

********************